Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3749 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
precipitate
U
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitated
U
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitates
U
شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitating
U
شتاباندن بسرعت عمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accelerated
U
شتاباندن
accelerates
U
شتاباندن
accelerating
U
شتاباندن
accelerate
U
شتاباندن
hastening
U
شتاباندن
hastened
U
شتاباندن
hastens
U
شتاباندن
hasten
U
شتاباندن
dart
U
بسرعت حرکت کردن
darting
U
بسرعت حرکت کردن
light out
U
بسرعت ترک کردن
whomp up
U
بسرعت تهیه کردن
mushroom
U
بسرعت ایجاد کردن
quick freeze
U
بسرعت سرد کردن
jink
U
بسرعت حرکت کردن
streaking
U
بسرعت حرکت کردن
streaks
U
بسرعت حرکت کردن
darted
U
بسرعت حرکت کردن
mushrooms
U
بسرعت ایجاد کردن
streak
U
بسرعت حرکت کردن
streaked
U
بسرعت حرکت کردن
mushroomed
U
بسرعت ایجاد کردن
mushrooming
U
بسرعت ایجاد کردن
skirl
U
بسرعت باد فرار کردن
boom
U
بسرعت درقیمت ترقی کردن
boomed
U
بسرعت درقیمت ترقی کردن
booming
U
بسرعت درقیمت ترقی کردن
booms
U
بسرعت درقیمت ترقی کردن
run through
U
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run up
U
بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
run-throughs
U
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-through
U
بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
zooms
U
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoomed
U
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoom
U
وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
rapidily
U
بسرعت
hard
U
بسرعت
likea
U
بسرعت
rapidly
U
بسرعت
hardest
U
بسرعت
harder
U
بسرعت
fleetly
U
بسرعت
snack
U
بسرعت
quickly
U
بسرعت
snacks
U
بسرعت
full tilt
U
بسرعت
at a great rat
U
بسرعت زیاد
sweep
U
بسرعت گذشتن از
mushroom
U
بسرعت رویاندن
scuttling
U
بسرعت دویدن
mushrooming
U
بسرعت رویاندن
dashes
U
بسرعت رفتن
mushroomed
U
بسرعت رویاندن
mushrooms
U
بسرعت رویاندن
dashed
U
بسرعت رفتن
dash
U
بسرعت رفتن
fleet
U
بسرعت گذشتن
fleeing
U
بسرعت رفتن
skyrockets
U
بسرعت بالابردن
fleets
U
بسرعت گذشتن
whish
U
بسرعت گذشته
snip
U
بسرعت قاپیدن
flees
U
بسرعت رفتن
skyrocketing
U
بسرعت بالابردن
snipping
U
بسرعت قاپیدن
scuttle
U
بسرعت دویدن
scuttled
U
بسرعت دویدن
skyrocketed
U
بسرعت بالابردن
skyrocket
U
بسرعت بالابردن
snipped
U
بسرعت قاپیدن
scuttles
U
بسرعت دویدن
flee
U
بسرعت رفتن
scram
U
بسرعت دور شدن
snowball
U
بسرعت زیاد شدن
scrams
U
بسرعت دور شدن
coursed
U
بسرعت حرکت دادن
courses
U
بسرعت حرکت دادن
scurried
U
بسرعت حرکت دادن
hand over fist
U
بسرعت وبمقدار زیاد
scurries
U
بسرعت حرکت دادن
scurry
U
بسرعت حرکت دادن
scurrying
U
بسرعت حرکت دادن
course
U
بسرعت حرکت دادن
post haste
U
بسرعت شتاب فراوان
dashes
U
بسرعت انجام دادن
swooped
U
بسرعت پایین امدن
swooping
U
بسرعت پایین امدن
vamoose
U
بسرعت عازم شدن
swoops
U
بسرعت پایین امدن
snowballed
U
بسرعت زیاد شدن
snowballing
U
بسرعت زیاد شدن
snowballs
U
بسرعت زیاد شدن
dash
U
بسرعت انجام دادن
dashed
U
بسرعت انجام دادن
swoop
U
بسرعت پایین امدن
full drive
U
بسرعت هرچه تمامتر
jink
U
بسرعت چرخ زدن
sonic
U
وابسته بسرعت صوت
pops
U
بسرعت عملی انجام دادن
quickies
U
چیزیکه بسرعت انجام شود
pop
U
بسرعت عملی انجام دادن
race
U
مسابقه دادن بسرعت رفتن
raced
U
مسابقه دادن بسرعت رفتن
quickie
U
چیزیکه بسرعت انجام شود
races
U
مسابقه دادن بسرعت رفتن
quicky
U
چیزیکه بسرعت انجام شود
popped
U
بسرعت عملی انجام دادن
slipcover
U
پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
piss off
<idiom>
U
بسرعت دور شدن
[اصطلاح روزمره]
flying
U
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
triple tongue
U
نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
scooting
U
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
soup
U
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups
U
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
scoot
U
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted
U
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots
U
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
improviser
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
improvisor
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
ke lighning
U
به تندی برق بسرعت برق
with lightning speed
U
مانند برق به تندی برق بسرعت برق
at railway speed
U
با تندی راه اهن بسرعت راه اهن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com